من دنیایی را میبینم که در آن صدا ها تضمین هیچ دیگری ای نیستند.
هیچ صدایی و هیچ کلمه ای هیچ چیز دیگری را نمایندگی نمیکند. معانی به کلمات وصل نیستند. تصاویر به صدا ها ربطی ندارند. احساسات به صداها متصل نیستند. آدم ها ، ربطی به صداها ندارند.
در این دنیا فقط صدا وجود دارد.
و من گاهی در این دنیا قدم میزنم
قدم میزنم
قدم
میزنم
و اینکه ما آدما به چارچوبای اخلاقی و سیستم عقلانی و استنتاجی و مدلای خارجی جهانشمول بیرونمون اونقده میچسبیم و جهان بینیمون رو از خودمون اونقدر جدا میکنیم که .. شاید از ترس قضاوت خودمون یا دیگران یا هر چیه دیگه. اون دنیایی که من میشناسم و میبینم هر آدمی مرکز یه دنیاست و به اندازه ی تک تک آدما هم دنیا وجود داره و هیچی اصیل تر از وجود هر کسی نیست. هر چیزی وقتی واقعا بخوایش و بتونی به خواستن واقعی برسی درسته .. همه چیز ساده ست ولی اونقده ما به خودمون پیچیده ایم که نمیتونیم سادگی آفرینش و خودمون و دنیا رو ببینیم. شاید به خاطر پیچیدگی زیاد این سادگیه که همه میبیننش و باورش نمیکنن .
پ.ن. دنیایی رو میشناسم که در آن خوب و بد تعریف شده نیست. مهم این نیست که چه بخواهی و چه بگویی. مهم اینست که بدانی چه میخواهی و ایمان داشته باشی به آنچه میگویی.
Getting lonely,getting old
Can you feel me?
Hey you,standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles
Can you feel me?
Hey you,don't help them to bury the light
Don't give in without a fight
Hey you,out there on your own
Sitting naked by the phone
Would you touch me?
Hey you,with you'r ear against the wall
Waiting for someone to call out
Would you touch me?
Hey you,would you help me to carry the stone ?
Open you'r heart,I'm coming home.
But it was only a fantasy.
The wall was too high
As you can see.
No matter how he tried
He could not break free.
And the worms ate into his brain
Hey you,out there on the road
Always doing what you're told
Can you help me?
Hey you,out there beyond the wall
Breaking bottles in the hall
Can you help me?
Hey you,don't tell me there's no hope at all
Together we stand,divided we fall.